نگران

ساخت وبلاگ

امکانات وب

  +برای ایستگاه ها چه فرقی میکند  برای قطارها  برای ریل ها  حتی برای دست هایی که تکان می دهتد برای خداحافظی  ومن قطاری ندارم  منتظرم بادبیاید بلیط مراگم کند                                                                                                                                            # مصاحبه قشنگی بود . یکی گفت یاد ارامش .یاد حمایت یاد اغوش همیشه باز .بهترین دوست .تکیه گاه و..و  حالاکه فکرمیکنم باگفتن پدر ومادر یاد یه چمدون .نبودن .تنهایی .ترس .فرودگاه ودختری که ازترسش موقع خواب چراغای خونه روروشن میزاره میوفتم  یانگاه پرحسرتی که همیشه مات بوسه ای میشه که پدری روپیشونی بچش میزاره .  #تمام مسیربرگشت ونگام فقط به روب روم بود . دلم پربود که ول کرد ورفت ومن موندم باخواستگاری که بااین نگران...ادامه مطلب
ما را در سایت نگران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : silence0 بازدید : 108 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:16

یه موقعی هم هست که میری صاف کنارپرتگاه وایمیسی یه لنگ درهوا دادمیزنی ،التماس میکنی ،که یادرستش کن ،یابندازم تابمیرم  یهوخوشحال میشی نمیدونی چرا ولی میشی ،بعدش انگاریکی هلت میده پایین درست زمانی که باخودت میگی حداقل تموم میشی ، یه درد بدی تمام وجودتومیگیره وسیاهی مطلق  چشماتوکه بازمیکنی میبینی شکسته وتیکه پاره افتادی روتخت  خسته ای خیلی خیلی خسته ،دوست نداری حرف بزنی ولی حتی ولتم نمیکنن،نمیخوای تکونم بخوری ولی نمیزارن ،فقط زل میزنی به چشماشون وتمام التماس وعجزتو میریزی تونگاهت  شاید ،فقط شاید یکی حرفتوازچشمات بخونه ..کسی که نمیدونی سرش کجاگرمه ،مشغول چیه ،اصلاحواسش بهت هست ؟ ± خداااا ،اصلا یه روزخوش توزندگی منم هست ؟؟یه روزی که بعدلبخندام بعد همون دلخوشیای کوچولوم یه اتفاقی نیوفته که همه وجود نگران...ادامه مطلب
ما را در سایت نگران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : silence0 بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:16

ازترحم متنفرم  ازعذاب وجدانی که فرداش توچشمات پیداشد بیزارم سردشدن های یهویی که باپیچوندن وبعدش خاموش شدن گوشیت شروع شد بدترازهمه چی سیرم میکنه اززندگی ، وامشب که شنیدم پیشنهادی روکه دادی به -ز.م-توجواب نگاهای  خیرش تونستم یه لبخندکج بزنم بابدبختی نیم ساعت بیشترموندم وزدم بیرون ب جهنم که پوزخندش نشون میداد که ناراحتیم وفهمید !دارم حس میکنم که برات فقط پلی بودم که بتونی باهام بیای توجمعی که یه مدته عجیب تحمل کردنش نفس گیرشده .قرارنیست خلاص شم .بازم بعداین همه عذاب ودرد دوباره منم ونبودن ها ...نبودن کسایی که باعث شدن بیام تواین دنیا ،نبودن تویی که میگفتی ولم نمیکنی حتی اون دنیا . نبودن برادری که ،دلم تنگه برای برادرانه هاش . قرارنبودبری ،یهوویی نرو !!! نگران...ادامه مطلب
ما را در سایت نگران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : silence0 بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 9 آذر 1396 ساعت: 17:16

سعدی چوجورش میبری 

نزدیک اودیگرمرو

+ای بی بصر من می روم؟

اومی کشد قلاب را 

#شده حکایت من ،دست خودم نیست واقعادست من نیست فقط میدونم که بدجوری تودلم نشسته 

ازدیشب که سیم کارتو دراوردم ،ازش بی خبرم .دلم تنگ شده براش 

نمیدونم اونم دلش برام تنگه ؟یاالعان سرگرم جواب دادن به دوستای تلگرامیشه ؟؟؟

لعنت به وابستگی :((

نگران...
ما را در سایت نگران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : silence0 بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 21:56

امروز مادرشوتومراسم دیدم ،نگاهش نمیکردم یعنی نمیتونستم  ولی سنگینی نگاهشوحس میکردم.نمیدونم بهشون گفته یانه ولی،ته ته دلم حس میکنم راضی نیست !باهاش تماس گرفتم ومثل همیشه قاطی محبتاش تیکشم انداخت  گفت که دنبال کاراس نگران نباشم ،ومن اصلا نگران نیستم . نگران...ادامه مطلب
ما را در سایت نگران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : silence0 بازدید : 96 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 21:56